به گزارش ایکنا؛ روز ٢٧ شهریور همزمان با سالروز درگذشت استاد شهریار به عنوان روز شعر و ادب فارسی و روز بزرگداشت استاد شهریار نامگذاری شده است و بانی این اقدام نیز علیاصغر شعردوست، نماینده وقت مردم تبریز در مجلس شورای اسلامی بود. اکنون با گذشت بیست سال از این نامگذاری و آشنایی نزدیک او با زندهیاد سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار با وی به گفتوگو نشستهایم، مشروح این گفتوگو از نظر مخاطبان میگذرد.
ایکنا ـ باب گفتوگو را از آشناییتان با استاد شهریار آغاز میکنیم، این دوستی و آشنایی به چه زمانی برمیگردد؟
نام و آوازه استاد شهریار در ایران و کشورهای پیرامون، نامی آشنا برای هر کسی بوده و هست. طبعاً من هم به عنوان یک تبریزی از وقتی که به حوزه تحصیل در مقاطع بعد از دبستان وارد شدم، با نام استاد شهریار آشنا شدم. در اوان انقلاب این آشنایی بیشتر شد و بعد از پیروزی انقلاب مسئولیت رادیو تبریز را برعهده گرفتم. از آن زمان به بعد یعنی از سال ۱۳۵۸ تا سال وفات استاد این ارتباط، رابطهای موثق و محکم بود که هر روز بر استحکام آن افزوده میشد تا زمانی که استاد بیمار شد و ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ از این عالم فانی به دنیای باقی شتافت. از آن سال به بعد مقطعی را در تبریز بودم و از سال ۱۳۶۳ که به تهران آمدم، مدیریت رادیو شهرستانها و سپس مدیرکل شبکه سراسری رادیو را عهدهدار شدم، در این راستا خدمات استاد شهریار به عنوان آخرین وارث ادبی شعر و ادب ایرانزمین بسیار حائز اهمیت بود، من نیز هم به دلیل برنامهسازی و هم ضبط سرودهها و کلام استاد برای استفادههای برنامهای و آرشیوی مرتب خدمت استاد میرسیدم.
ایکنا ـ ارتباطتان با استاد شهریار چطور بود، در این زمینه بیشتر توضیح دهید؟
استاد شهریار، شاعری بسیار محبوب بودند. کمتر شاعر و ادیب سرآمدی این توفیق را مییابد که در دوران حیات خود به این میزان از محبوبیت دست پیدا کند؛ از این رو مراجعات استاد شهریار بسیار زیاد بود، اما، چون انسان پیراسته از نفسانیات بود غالباً مسئولان را نمیپذیرفت و بیشتر با مردم عادی ارتباط داشت. اگر کسی زنگ خانهاش را میزد و میگفت فرزندم شهید شده و برای سنگ قبرش یک شعر بنویس، شهریار با ملاطفت فراوان این خواسته را اجابت میکرد. از این رو در گلزار شهدای تبریز، روی سنگ قبرها شعرهایی از شهریار وجود دارد که در جای دیگر نمیتوان آنها را یافت.
البته در این میان مسئولان و یا برخی افرادی که به دیدار استاد میآمدند، کم نبودند و در بیشتر مواقع نیز استاد به من ارجاع میدادند و وقتی از این مسئله سؤال میکردم، میگفتند: برخی از اینها مانند شیاطین هستند و میخواهند حرفهایی را از زبان من پیرمرد بکشند و آن را در جای دیگر منتشر کنند. در واقع استاد شهریار از شهرت، گریزان بود، موهبتی که خداوند خود به او داده بود.
به یاد دارم در ایام فروپاشی جمهوری شوروی، در این کشورها یکی از مهمترین مباحث بعد از استقلال، تغییر الفبا بود که کدام الفبا را از میان لاتین، فارسی و عربی برگزینیم. استاد در این زمینه، شعر «شیطان الفباسی» به معنی «الفبای شیطان» را ارائه کرده بودند که از رادیوی برونمرزی پخش کنیم. در ظاهر سیاست کشورمان ایجاب نمیکرد که این شعر پخش شود، صدا و سیمای تهران مصلحت ندانست آن اثر از رادیو تبریز پخش شود، زیرا معتقد بود باعث بر هم خوردن روابط ایران با کشورهای پیرامون از جمله آذربایجان خواهد شد. البته این احتیاط نابجایی بود؛ بنابراین این مسئله را خدمت آیتالله خامنهای که در آن زمان ریاست جمهوری را برعهده داشتند، رساندیم و ایشان فرمودند از رادیو پخش شود و نوار پخش شدهاش را هم از رادیو ضبط کنید و برای من بیاورید.
ایکنا ـ یکی از نکات مهم درباره استاد شهریار همراهی ایشان با انقلاب بود، در این زمینه توضیح دهید؟
استاد در سن حدود ۷۵ سالگی همراهی مستمر با انقلاب داشت و به همین دلیل در دوران جنگ، میخواست به جبهه برود و ما میگفتیم کسی از شما توقع ندارد. همین که شعر برای رزمندهها میسرایید کافی است. همچنین بعد از انقلاب حیات پرنشاطی از شهریار دیده میشود، در حالی که استاد در سال ۵۷ میگفت که خسته شدهام و طبعم تنبل شده است، اما آمدن امام خمینی(ره) و پیروزی انقلاب، مانند دمیدن روح تازه به استاد شهریار بود و جان تازهای گرفت و خودش میگفت: «یک بار دیگر متولد شدم و بیش از ۵۰۰ صفحه شعر در دهه آخر عمرش سرود».
ایکنا ـ دلیل شهرت استاد شهریار را در چه میدانید؟
با شناختی که از او و حالات و آثارش دارم و کتاب و مقالاتی که درباره وی نوشتهام، یک جمله را بیان میکنم، عشق شهریار به قرآن و اهل بیت(ع) به ویژه مولا علی(ع) دستگیر شهریار در هر دو دنیاست و همین باعث شهرت پر آوازه اش شده است. یادم هست برنامهای به مناسبت هشتاد سالگی استاد و تجلیل از وی ترتیب داده بودیم، در ابتدا به هیچ عنوان زیر بار نمیرفت که در این برنامه شرکت کند، تا اینکه پس از اصرارهای اطرافیان پذیرفت و با یک شعر با عنوان «تجلیل تحمیلی» آمد، او راضی به این تجلیلها نبود.
من معتقدم آوازه شهریار روز به روز عالمگیرتر میشود، دلیل آن هم این است که شهریار شعرش را به امری قدسی و الهی پیوند زده و شعرش متأثر از قرآن است؛ چون متأثر از یک اثر نامیراست، بنابراین تا وقتی کلام خدا هست، شعر شهریار هم هست و بیش از پیش بر رونق آن افزوده میشود. در دیوان فارسی و ترکی استاد شهریار بارها به قرآن پرداخته است، «به شمع صبح دم شهریار و قرآنش/ کزین ترانه به مرغان صبحخوان مانم» و در برخی شعرها آیهای از قرآن را آورده و یا به مضمون اشاره کرده است. اینها تصنعی نبوده و ذهن شهریار با قرآن انس داشت.
در یک برنامه که برای او تهیه کرده بودیم؛ گفت: «یکی از شانسهای زندگی من این بود که پدرم از کودکی من را به دلیل دوری از حوادث تبریز به زادگاهش «دهکده قایش قورشاق» در حوالی بستانآباد فرستاد که در دامنه کوه حیدربابا قرار داشت و من در خانه عمهام زندگی میکردم، در طاقچه خانهشان دو کتاب داشتند، یکی قرآن بود و دیگری دیوان حافظ. من تازه الفبا آموخته بودم، هر از چندگاهی قرآن را باز میکردم و میخواندم و به تدریج ذهنم با آیات قرآن انس گرفت.» این مؤانست با قرآن تا پایان عمر همراه شهریار بود که بخشی از آن را در سرودهها و بخشی دیگر را در حیاتش میبینیم. به گونهای که در مقطعی از حیاتش به کتابت قرآن میپردازد و با خط مخصوص خودش مینویسد و در حال حاضر بخش زیادی از این قرآن در خانه موزه استاد شهریار موجود است.
ایکنا ـ چرا استاد قرآن کتابت میکردند؟
زمانی از استاد شهریار دلیل کتابت قرآن را سؤال کردم و استاد گفت: وقتی مینویسم و در آیات غور میکنم، مسائل دیگری را دریافت میکنم و این رفتن به عمق آیات را به من الهام میکند. به هر حال شهریار انسان کاملاً معتقد، بیتکلف و بیچشمداشت بود.
ایکنا ـ وقتی میخواهیم شناخت بیشتری نسبت به یک شاعر یا هر شخصیتی داشته باشیم، آثار به جا مانده از وی را مورد بررسی قرار میدهیم، زیرا فراز و فرودهای زندگی آنها و تحولاتی که احیاناً داشتهاند، ابعاد شخصیتی آنها را آشکارتر میکند، آیا در زندگی استاد شهریار هم این تحولات و فراز و فرودها را میبینیم؟
استاد شهریار انسان رقیقالقلبی بود که در یک خانواده معتبر تبریزی متولد شده بود. پدرش از وکلای نامداری بود که به مطالبه حق ضعفا اشتهار داشت و خود نیز از نظر هوش و ذکاوت از همگنان خود بسیار بالاتر بود، طبعاً زندگی پرفراز و نشیبی داشته است. شهریار در اوان جوانی به تهران میآید تا به تحصیل طب بپردازد، اما به عشق نافرجامی مبتلا میشود که دختر یکی از پیشکاران رضاخان است، اما او شهریار را مجبور به تبعید میکند و دوران تبعید شهریار به نیشابور قصه مفصلی است و این فراز و فرودها باعث شد شهریار در حدود 34 سالگی به عالم عرفانی خاصی دست یابد که آن را میتوان در آثارش دید. همچنین معاشرانش آن را دیده و نوشتهاند. بنابراین پس از این اتفاق، استاد شهریار دوره جدیدی از زندگی خود را آغاز میکند. همانطور که حافظ در شعرش میگوید: هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم. شهریار هم میگوید: هر چه کردم همه از دولت حافظ کردم، بنابراین خود را شاگرد و وامدار حافظ میداند.
البته در بحث سبکهای ادبی چه در فارسی و چه ترکی، در شعرهایی مانند هذیان دل، مومیایی و ... مکتب جدیدی را ایجاد کرد که بحث مستقلی میطلبد و باید بررسی کنیم که شهریار در غزل، مثنوی، قصیده و ... چه تحولی ایجاد کرد.
ایکنا ـ عنصر یا شاخصهای که شهریار را از شاعران ماقبل یا مابعد خود متمایز میکند، چیست؟
نمیخواهم شهریار را با شاعران دیگر مقایسه کنم، زیرا هر یک از آنها ویژگی خاصی داشتند، فردوسی حماسهسرای بزرگ این سرزمین است، زبان عرفان این سرزمین از حافظ برمیآید و از مواعظ و پند و حکمتهای سعدی همه جوامع بهرهمند میشوند، اما شهریار در کنار اینکه همه اینها را خوانده، نوآوریهایی هم داشته و در حقیقت امتیازی اضافه کرده است و در دورانی که آن را پایان عمر غزل میدانستند، شهریار غزلیات نوآیینی آورد و راه جدیدی را باز کرد. مثلاً «از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران/ رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران/ ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی/ تو بمان و دگران وای به حال دگران». این غزل ضمن شوریدگی، کاملاً امروزین است و استعارهها و کنایههای امروزین دارد. شعری است که همگان و از هر طیف و گروهی اعم از عالم دینی، استاد دانشگاه، جوان عاشق و عامه مردم به فراخور حالشان از آن بهرهمند میشوند. بنابراین شهریار شاعری جامعالاطراف است و این موهبتی است که با استاد شهریار همعصر بودیم.